در حقیت جای تاسف بود برای این پسر وخوشحالی برای آن دختروضع طبقاتی از زمین تا آسمان لحن کلامنامناسب وبجای اینکه چیزی از خود برای او خرج کند چشم به جهیزیه وخانه وماشین پدر دخترک داشت اینها چگونه زندگی خواهند کرد هر چند مستاجر طبقه پایین خودم نمونه بارز این افراد است هر ماه کرایه خانه توسط پدر دختر وپسر پرداخت می شود گاهی اوقات صدای تلفنی حرف زدن آنها مبنی بر عقب افتاده های قسط آنها تا داخل کوچه هم می رور د کاری ندارم این حرکتشان مرا واداشت تا نامه عاشقانه ای بنویسم وبا این آدرس وتلفن ومشخصاتبه آنها بدهم بنام آنکه ابتدا عاشق شد وبه خود عشق ورزید را ه عاشق شدن را با تمام فنون آن آموخت راه روشن دوستی ومحبت را او که از روح خود درون عشق خود دمید وبه همه عاشقان خود گفت شما هم اگر به من عشق می ورزید باید عاشق معشوق من باشید کسی که هرچه معشوق اورا بیشتر دوست بدارد او بیشتر عشق می ورزد لحظه ای نگاه از نگاه معشوق خود بر نمی دارد در همه سختی ها به او محبت می کند ودر آسایش کنار اوست او که تجلی وجود است وجلوه گاه خوبیش عاشقانه ترین اراده هایش می باشد هرگاه اراده کند دل را می برد وهرگاه عشوه کند دل را می بازی او که در همه جا باتوست واین تویی که باید در همه جا اورا در کنار خود حس کنی دل دل ده ای که دلداگان خود را با آتش عشق خود می سوزاند ولحظه ای با فراق او نتوان زیست عزیزم معصوم من در کمال ناباوری به خدمت سربازی رفتم ود آنجا در حال تمرین زندگی وساخته شدن برای وجود نازنیت هستم لحظه های سخت قدم رو ونگهبانی را با روئیای خیال تو بسر می برم شب ها نگاهم به ستاره هاست گویی تو درون یکی از آنها هستی وبا مژه ها قشنگت بمن چشمک می زنی عزیزم من در آسمان خیالم ماهی دارم که چون صورت تو برایم جذابیت دارد وشبهای تاریک برجک نگهبانی را با آن روشن می کنم بطوریکه تمام دوستانم این را بارها به چشم خود دیده اند معصومه قشنگ من من برا آینده خود تصمیم دارد کار شرا فتمندانه ای دست وپا کنم که آینده من وترا تضمین نماید با آنکه بواسطه کار وامرار معاش خانواده نتوانستم ادامه تحصیل دهم اما هم اکنون در حال ادامه هستم وتصمیم گرفته ام با یاری خدا تا اتمام سربازی در امتحانات شرکت کنم در ضمن اینکه در حال یادگیری رانندگی هم هستم .معصومه عزیزم ارزو دارم که بتوانکم با تو کوهها وجاده ها را در نوردم وترا به بهترین سعر روئیایی وماه عسل ببرم وفارغ از هر چیزی آغوش گرم عشق را با صدای کبوتران درهم نماییم وعشق جاودانه ای را به نمایش گذاریم تا حسودان را چشم در آید دل من لظه ای طاقت دوری ترا ندارد ثانیه ها برایم سنگین استتو آن وجود ی هستی که به من توان حرکت وجنب جوش می دهی من هر چند از تو دور هستم اما با گفتن حقیقت دلم توانسته ام گاهی جهت دیدن رخسار تو رخصت بگیرمامروز که این مطالب را می نوشتم حس عجیبی داشتم حس می کردم که تودر کنارم هستی وکلمات را برایم تکرار می کنی ومطالب را به گوشم می خوانیتو ان ملکه عشق من هستی که با بالهای سفید خود در درونان ارزوهای من پرواز می کندمژه هایت چون کمان قشنگی است که با ابروانت ترکیب رنگین کمان آسمان را در خاطرم به وجود می آورد غنچه لبانت چون گل سرخ داخل باغچه خودتان است انگاه که نیم خنده ای به من می اندازی واز گوشه پیاده رو خیابان مرا می بینی موهای طلایی تو که از روی پیشانیت پریشان است چون یالهای شیر زن با اراده ای است که می خواهد بگوید من آماده مقابله با سختی های زندگی هستمتو برایم چون نگین انگشتری عقیق سرخ هستی من ترا دوست درام ودلم می خواهد که خودم را به زیر پای تو بیندازم تو همه وجود من هستی وحاضرم هرچه بخواهی به پای تو بریزم من به به اندازه تاریخ تولد تو بلکه به اندازه موهای تنت سکه بهار آزادی برایت مهریه می زنم عزیزم من تمام زندگی خودرا به پای عشق ودلدادگی با تو حاضرم فدا کنم تو عشق درونی من هستیالهه وجود و تو آنا هیتای وجود من هستی هر چند خدای عشق آنا هیتا هم عاشق وجود تو می شود اگر حسن وخوبی وجمال زیبایت را ببیند من به وجود تو افتخار می کنم تو عشق من وگل وجودی وجودم هستی عزیزم با نگاهت گل های بهاری شکوفه می زند تو گل زیبای سفید درختان بهاری هستی تو گل های باغ در برابر تو به تعظیم می افتند و گل های درخت گیلاس با دیدنت بروی زمین وزیر پایت حرکت می کنند تو به تمام معنی عشق هستی قلب من بتو تعلق دارد وتو درون قلب من حرکت می کنیتو قلب من هستی وحقیقت روئیا ی من کسی که خاطرش متعلق بتوست خاک پایت سرباز حمید رضا...... تقدیم بتو یی که نمی شناختمت به بهانه یک نامه ....................نویسنده :شریف